نشستهایم، همان جمع چند نفره، همان روز هفته،
همان ساعت، همان جا، دور همان میز.دو نفر غایب هستند؛ یک مهمان هم داریم؛هرکس
سرجای خودش نشسته است؛بادیدن رفتار بیش از حد هیجانی یکی از حاضرین شک
میکنم که شاید کلهاش گرم باشد؛ مثل همیشه قبل از اینکه وارد بحثهای اصلی بشویم با
هم چاق سلامتی میکنیم و از هر دری حرف میزنیم؛ رفتار او به مرور هیجانیتر میشود و
صدایش هم رفتهرفته اوج میگیرد؛ تقریبآ همه سرها بطرف میز ما برگشته است.
من و یکی دیگر از رفقا با ملایمت او را دعوت به
پایین آوردن صدایش میکنیم؛ آخر توی یک کافیشاپ غیر ایرانی نشستهایم و شاید هیچکس
دیگر به جز خودمان کلمهای از حرفهایمان را نفهمد؛ آنوقت یک نفر دارد تقریبآ فریاد
میکشد و کلماتی را به فارسی میگوید! این واقعه ۱۱ سپتامبر هم که بدجوری کار دست ما شرقیهای برونمرزی داده!
از اینها گذشته،صدای عصبانی،لحن پرخاشگر و محتوای بیمنطق حرفهایش گوشم را آزار
میدهد و روحم را هم!
هرکس چیزی میگوید؛ بچه ها دستش انداختهاند؛
نتیجه اینکه نشست ادبیمان کمکم تبدیل میشود به نشست بیادبی! آبرویمان پیش مهمان
جلسه و مردم مبادی آداب اینجا میرود! همه با حالتی آمیخته با تعجب و ترس نگاهمان
میکنند! دوباره از او میخواهیم آرامتر صحبت کند؛ بلندتر سرمان فریاد میکشد که:
«چرا نمیگذارید آزادانه داد بزنم؟! ما از آن جوّ خفقان آمدهایم بیرون که آزاد
باشیم! شما چون ایرانی هستید حق ندارید انتقاد کنید! بقیه مشتریها هم اگر اعتراضی
داشته باشند خودشان میگویند! این یک مشکل فرهنگی است که شما دارید! ما اینجا در یک
جامعه آزاد زندگی میکنیم؛ چرا دست از سانسور کردن برنمیدارید؟!»
از حرفهای چرند و بی سر و تهش هم لجم میگیرد و
هم خندهام! به آرامی میگویم: «این حرفها کدام است دکتر؟ به ملیت چکار داریم؟
اینجا یک محل عمومی است؛ آیا من به عنوان یک مشتری حق دارم نارضایتی خودم را از
صدای بلندتر از معمول شما ابراز کنم یا نه؟ حالا هر ملیتی که داشته باشم.»
خر خودش را سوار است! میگوید:«شما همه افرادی
عقبافتاده و دیکتاتور هستید که مفهوم آزادی بیان را نمیفهمید!!!»
دیگر جوابش را نمیدهم؛ یعنی فایدهای ندارد!
اوضاع کمی آرامتر میشود؛ چند دقیقه بعد همین فرد آزاداندیش! در جواب یک شوخی لفظی
و در مقابل نگاههای بهتزده اطرافیان، بلند میشود - همانجا وسط کافیشاپ - کمربندش
را باز میکند که شلوارش را بکشد پایین!
دیگر یقین دارم که مست است!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر